هجرت و دیگر هیچ ...



بسم الله الرحمن الرحیم

هجرت و دیگر هیچ ...

اردوی راهیان نور هر سال با حال و هوای خاص خود می آید و می رود. در این میان دل های بسیاری شکسته می شود و همزمان عهد های بسیاری هم بسته. اما همواره ممکن است این پرسش ها به ذهن هر فرد کنجکاوی برسد که فلسفه ی اردوی راهیان نور چیست؟ ما به چه دلیل به این اردو می رویم؟ ما به چه دلیل در این سفر دلمان می شکند و یا گاه اشک می ریزیم؟ نسبت و ارتباط ما با این اردو چیست؟

عده ای بعد از هر اردوی راهیان نور تا چند روز در غم دوری از مناطق عملیاتی می سوزند و مدام آرزوی بازگشت به آن حال و هوا را می کنند اما بعد از چند روز این حال در آن ها از بین می رود و دوباره به همان حالات و وضعیت گذشته خود باز می گردند و مانند گذشته زندگی می کنند.

عده ای هم قبل، حین و یا گاهی بعد از سفر با خود عهد هایی می بندند و تلاش می کنند که پس از اتمام اردو تا جایی که می توانند به عهد خود پایبند باشند و تنها به همین بسنده می کنند.

جدای از قضاوت درباره این رفتار ها در این میان عده ای نیز وجود دارند که پس از اردو ی راهیان نور تازه اردوی راهیان نور جدیدی را در مقابل خود می بینند.

این افراد نه تنها اردوی راهیان نور را به عنوان یک سفر زیارتی صرف و ساده نگاه نمی کنند و آن را تمام شده نمی دانند بلکه به آن مانند اردویی مقدماتی جهت ورود به عرصه نبرد اصلی در زندگی خود می نگرند. مانند رزمندگانی که قبل از ورود به صحنه واقعی نبرد در پادگان های نظامی آموزش می دیدند. این افراد پس از بازگشت از این اردو خود را در میانه میدان نبرد می یابند و تلاش می کنند تا به سرعت موقعیت خود را پیدا کنند، دست به شناسایی منطقه عملیات، جبهه خودی و جبهه دشمن بزنند و با فرمانبرداری از فرمانده نقش خود را در عملیات ایفا کنند. در واقع این افراد به هشت سال دفاع مقدس به چشم یک نمایشگاه و کارگاه عملی تمام عیار در راه تحقق اهداف والای الهی و انسانی و ماندن پای حکم ولی می نگرند. این که گذشتگان در راه نیل به اهداف خود چگونه جنگیده اند و مبارزه کرده اند و حال چه مسئولیتی بر دوش ماست.

اینان وظیفه خود را در این شرایط فقط و فقط غصه خوردن برای نحوه ی به شهادت رسیدن گذشتگان و یا زجر هایی که آن ها کشیده اند و یا صرف مظلومیت آنان نمی دانند بلکه وظیفه اصلیشان را در انجام دادن تکلیف می بینند که تکلیف را هم اسلام از طریق ولی برای همگان روشن نموده است. اینان خود را با شهدا مقایسه می کنند. شهدا چگونه به تکلیف عمل کردند و ما چگونه! شهدا چگونه به یاری ولی شتافتند و ما چگونه! آنگاه است که گریه و زجه معنا پیدا می کند.

این نکته را باید پذیرفت که در زمانه ی ما بسیاری از انسان ها هستند که مدام آرزو می کنند که ای کاش ما چند سال زودتر به دنیا می آمدیم و هشت سال دفاع مقدس با آن حال و هوای معنویش را درک می کردیم و در راه اسلام شهید می شدیم. همچنین در دوران هشت سال دفاع مقدس عده ای بودند که بدون حضور در جبهه ها مدام افسوس می خوردند که ای کاش ما در زمانه امام حسین(ع) می زیستیم و در رکابش تا لحظه ی آخر می جنگیدیم و به شهادت می رسیدیم. و حقیر گمان می کنم که در زمانه امام حسین(ع) نیز عده ای بودند که مدام حسرت ایام صدر اسلام و حضور در محضر رسول الله (ص) را می خوردند و مدام آرزو می کردند که ای کاش در آن زمانه حضور می داشتند و در رکاب رسول الله (ص) به شهادت می رسیدند در حالی که در عاشورا همراه امام حسین (ع) نبودند.

با وجود اختلاف زمانی بسیار هر سه دسته دچار یک اشتباه اند و آن نداشتن بصیرت و زمان شناسی است. گویا این عده عبارت "کل یوم عاشورا کل عرض کربلا" را به درستی درک نکرده و به عالم، زندگی و سنت های الهی جاری در این دو با نگاهی غیر واقعی و غیر کاربردی نگریسته اند.

در زمانه ی ما که فتنه ها، خدعه ها و هجمه ها از تمامی زمان ها بیشتر است تا آخر در میدان ماندن و ایستادن و جنگیدن از تمامی اعصار ارزشمند تر است.

خلاصه کلام به نظر می رسد چیزی که انسان در همه ی زمان ها بدان نیازمند است هجرت است. هجرتی از تمام تمایلات نفسانی و دنیایی به سوی اهداف و افق های والای انسانی. هجرتی که در تمام موقعیت ها و زمان ها امکان پذیر است و گذشته ای به قدمت بعثت انبیا دارد. اردوی راهیان نور نیز می تواند یک شروع باشد بر این هجرت بزرگ. هجرتی از عالم خارج و تکثرات به درون انسان.

 

شهادت در رکاب امام خمینی(ره) زیباست؛

اما دفاع از ولی فقیه حاضر از آن هم زیبا تر است.

خون دادن برای امام خمینی زیباست؛

 اما خون دل خوردن برای امام خامنه ای از آن هم زیبا تر است ... .

"شهید سید مرتضی آوینی"