جلسه نهم |
مطالعه جزوه تا صفحه 87 + مطالعه نامه شهید آوینی به وزیر ارشاد وقت (سیدمحمد خاتمی) + سیاستهای فرهنگی دولت آقای هاشمی رفسنجانی را تبیین و نقد نمایید. |
نامه ی شهید آوینی به سید محمد خاتمی
جلسه نهم |
مطالعه جزوه تا صفحه 87 + مطالعه نامه شهید آوینی به وزیر ارشاد وقت (سیدمحمد خاتمی) + سیاستهای فرهنگی دولت آقای هاشمی رفسنجانی را تبیین و نقد نمایید. |
نامه ی شهید آوینی به سید محمد خاتمی
آنگاه که آقای خاتمی هدف غرب را رفاه مادی و آزادی تعریف می کند و در مقابل کسب تقوا را مشکل می داند و تنها راه دستیابی به غایات دینی را دور کردن مردم از واقعیت یعنی عرف زندگی غربی تعبیر می کند و اینگونه عنوان می کند که "هیچ قدرتی نمی تواند بین ذهن افراد و واقعیت فاصله ایجاد کند". آقای وزیر اسلام را در نظم اجتماعی و روابط بین انسان ها دچار خلأ تئوریک می داند و خواستار تحول فقه است. این در حالی است که اسلام پاسخگوی تمام مسائل بشر است و با تفقه در دین به معنای وسیع فراهم می شود. تمدن رایج دردنیا محصول تفکر و فلسفه ی بدون وحی است و تفکری عقلی وابسته به فلسفه ی یونان است. برای نخستین بار تفکر دینی اسلام در مقابله با فلسفه ی غرب قرار می گیرد و مسئولین فرهنگی که آهنگ انقلاب را نا متناسب با زمان می دانند در مواجهه با این تقابل به جای پاسخگویی به مسائل جدید از طریق تفقه سعی دارند اسلام را حامی تمدن غرب نشان دهند؛ همان طور که جناب خاتمی می گوید: اندیشمندان مسلمان به استفبال اندیشه های دیگران می رفتند تا لحظه به لحظه فرهنگ اسلامی را غنی تر کنند. وزیر فرهنگ وقت در سخنرانی های خود اشاره دارد که "استراتژی یک نظام نمی تواند بر منع قرار گیرد" و فضای باز فعالیت های فرهنگی و هنری را عرصه ی تبادل اندیشه ی افراد مدافع نظام با اندیشه های دیگر برای ایجاد مصونیت می داند!!! و البته کنترل بر این فضا را نیز قائل می باشد. ولی کنترلی در این زمینه صورت نمی گیرد و شاهد اعتراضات شدید گروه ها و شخصیت ها هستیم. برنامه های فرهنگی دولت آقای هاشمی رفسنجانی از سوی بسیاری از گروه ها مورد انتقاد است و به گفته ی جناح چپ آزادی در اقتصادی موجبات آزادی در فرهنگ را فراهم کرده است و دست آورد سرمایه داری است.
عرصه ی کارهای هنری و ادبیات و سینما برای حضور افرادی با تفکرات انحرافی و مخالف انقلاب، باز می شود؛ این اشخاص راه را برای ابراز عقاید خود هموار دیده اند. کتاب ها و مجلاتی منتشر و فیلم هایی ساخته می شود که بر خلاف آرمان های انقلاب است و به نوعی بی اخلاقی، بی بند و باری را رواج می دهد. انتشار مطالب خلاف شرع و ضد اخلاق در بعضی کتاب ها، داستان ها، سریال ها نشان از عدم کنترل وزارت ارشاد بر تولیدات فرهنگی و رسانه ای است. در آثار سینمایی فیلم هایی را شاهد هستیم که با سیاه نمایی جامعه ایران بعد از انقلاب موجب مخدوش کردن چهره ی انقلاب اسلامی می شود و در جشنواره ها مورد تقدیر و تشویق واقع می شوند. این مسائل به صورت واضح و روشن عدم کنترل وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی را نشان می دهد. خاتمی تولید این آثار را پر کردن خلأ عدم وجود اشخاص متعهد و انقلابی که هم هنری و هم تکنیکی آدم های برجسته ای باشند، می داند. اقای خاتمی در نشست مدیران مسئول جراید، مطبوعات را در چارچوب رعایت شئون، اخلاقیات و اعتقادات مردم مسلمان ایران آزاد دانست ولی این گفته ها در عمل تحقق نمی یابد و به طور علنی برای روشنفکران فراری تبلیغ می کنند.
همان طور که شهید آوینی در نامه ی خود پیش بینی و قید کرده اند: آیا لازمه ی مصونیت یافتن مدافعان انقلاب در مواجهه با آرای مخالفین آن است که ما اتمسفر فرهنگی جامعه را آن گونه که نسل های جدید فرصت هدایت را از دست بدهند؟
امروز چه کسی پاسخگوی بی اخلاقی، دین گریزی، بی حجابی های موجود در نسل جدید است؟!
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام خدمت استاد گرامی و دوستان عزیز و عرض پوزش به خاطر تاخیر زیاد در ارائه ی مطلب.
در آخرین قسمت جزوه موضوع دیدگاه و گفتمان فرهنگی دولت سازندگی و موافقان و مخالفان آن در سطح کشور بررسی شده است.
آنگونه که در جزوه آمده است در دوران دولت سازندگی دو دیدگاه در مسئله ی فرهنگ وجود داشته است.
دیدگاه اول به عنوا ن نگرشی که مخالف تضارب آرا، طرح اندیشه های مختلف ومسائلی ازاین دست بوده است و نگاهی تنگ نظرانه به مقوله ی فرهنگ و هنر داشته اند.
دیدگاه دوم دیدگاهی است که نظرات محدود و بسته نگرش قبلی را ندارد و باز به قضایا نگاه می کند.
بر طبق جزوه، دیدگاه اول بیشتر دیدگاه طیف موسوم به راست بوده است و دیدگاه دوم اغلب منتسب به طیف چپ. از همین رو می توان گفت جهت گیری های سیاسی در این دوره اندک اندک علاوه بر مبناهای اقتصادی، ریشه های فرهنگی نیز پیدا کرد با این تفاوت که این بار این جناح بندیهای فکری متفاوت از جناح بندیهای سابق بود.
به عنوان مثال آیت الله جنتی که در آن زمان به عنوان فقیهی انقلابی و مستقل شناخته می شد و به سبب مخالفت هایش با انجمن حجتیه در زمره ی مخالفان طیف راست قرار می گرفته است با انتقاد از سیاست های فرهنگی دولت باب جدیدی را در مناقشات فکری و سیاسی کشور پدید آورد.
سردمدار سیاستهای فرهنگی دولت سازندگی، سید محمد خاتمی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت سازندگی بود.
می توان گفت وضعیت فرهنگی که دولت سازندگی و به طور خاص سید محمدخاتمی در آن دوره در کشور به وجود آورده بود عرصه را برای بازگشت کسانی باز گذاشته بود که در سال های انقلاب و دفاع مقدس همراهی چندانی با امام راحل و مردم نداشتند و حضور مجدد این افراد در جامعه مخرب و نامطلوب به نظر می رسید.
در نهایت و درکل، علاوه بر طیف موسوم به راست، مخالفت هایی از برخی جریان ها و شخصیت های مستقل مانند آیت الله جنتی و همچنین طیف چپ نظیر گردانندگان روزنامه ی کیهان و جمهوری اسلامی با سیاست های فرهنگی دولت سازندگی صورت می گرفت. در واقع تمامی جریان های حساس در مقابل لیبرالیسم فرهنگی در ایستادن مقابل سیاست های فرهنگی دولت سازندگی متفق بودند.
دولت سازندگی در بحث فرهنگ بیان می داشت که باید بگذاریم سلیقه ها و برداشت ها در یک جو طبیعی و با پشتوانه ی منطق یکدیگر را کامل کنند. همچنین این دولت ادعا داشت که مطبوعات در چهارچوب قواعد اخلاقی و اسلامی آزادند اما چیزی که در صحنه ی عمل بروز پیدا می کرد این بود که بسیاری از مطبوعات گاهی اوقات، چهاذچوب ها و قوانین را زیر پا می گذاشتند و بعضا به مقدسات و ارزش های دینی و انقلابی توهین می کردند.
نقد شخصی بنده نسبت به این سیاست ها
به نظر بنده آزادی نسبی است و حد و مرز دارد. به عنوان مثال این که دولتی بیاید و دست عده ای متخصص در امر به هم ریختن ذهن جوانان و نابود کردن بنیان های ارزشی و اخلاقی آنان و یا عده ای که سعی در رواج دادن عقاید مخرب و ویرانگر در جامعه دارند را برای نوشتن به بهانه ی آزادی باز بگذارد نه تنها آزادی نیست بلکه ظلم به اقشار مختلف جامعه که در برابر این حجمه ها مقاوم نشده اند نیز هست. حکومت در برابر گمراهی و یا سعادت اقشار جامعه مسئول است. به همین دلیل می بایست موجبات ایجاد فضای آرام و امن و مناسب برای اذهان عمومی و افکار و عقاید را فراهم آورد. تضارب آرا امری مفید، کار آمد و رشد دهنده است اما در چه فضایی؟ در فضای علمی و نخبگانی در حالی که دو طرف بحث در یک سطح قرار داشته باشند یا در کف جامعه که یک طرف قضیه فردی خبره و کارکشته در زمینه ی مباحثه و مغلطه و در طرف دیگر اذهان ناپخته و کم اطلاع و نامسلط به اصول فکری محکم است؟ از این رو به نظر بنده سیاست های فرهنگی دولت سازندگی در این زمینه اشتباه بوده است.
در زمینه ی هنر نیز اینگونه است که ما باید ببینیم از هنر چه می خواهیم و چه هنری برای ما مفید خواهد بود. هنر همراه با ابتضال و بی بند و باری و یا هنری که نشان دهنده ی آلام بشری باشد و درس های زندگی را به نسل های جامعه بیاموزد و موجبات رشد عقلانی و شخصیتی افراد را فراهم آورد؟ آیا ما هنر و هنرمند را صرف هنر یا هنرمند بودنش می پذیریم یا برای حب و بغض ورزیدن نسبت به هر اثر هنری برای خود ارزش ها و اصول مشخصی داریم؟
به همین دلیل بنده گمان می کنم اینکه ما بگوییم هنرمند افکار و عقایدش با دیگران متفاوت است و نباید کاری به کارش گرفت و بایداجازه داد که او هر فعالیت هنری که دلش خواست انجام دهد و یا این که بگوییم هنرمند ارزشی و غیر ارزشی نداریم به ظاهر سخنی اشتباه خواهد بود.